حاج خدادادخان سگوند {رئیس ایل بزرگ سگوند}
یک روزکنیز{خدمتکار}حاج خدادادخان درخواب میبیند که دربیابان است
دراین هنگام {ادرارش} میگیرد وزمانی که میخواهد ادرار کندچهار اژدها ازآلتش
بیرون می آید وقتی که از خواب برمیخیزد وجریان رابرای همسر
حاج خدادادخان تعریف میکند همسرحاج خدادادخان باشنیدن این حرف ها
ازکنیز میخواهد که با کسی دراین مورد صحبتی نکند.
بعدازمدتی همسرحاج خدادادخان به خان میگویید که این
کنیز،زن خوبیست وبا آن ازدواج کن ولی خان تمایلی به
ازدواج با آن کنیز، ندارد و با اسرار،زیادهمسرش
مجبورمیشودکه با آن کنیز ازدواج کندوبعدازچندسالی
زندگی حاج خدادادخان از آن کنیز صاحب چهارپسرمیشود
{رحیم خان،عالیخان،مهدی خان،حیدرخان}که درآن
زمان زبان زد خواص وعام میشوندوبه چهارکُرَحاجی
خدادادخان معروف میشوند ودر بسیاری ازجنگ هاحضور
داشته وحماسه آفریدند...
- خاطراتی شیرین وبیادماندنی ازخوانین سگوند |
اذان مَحسِه خُو
دریکی ازروزهای ماه مبارک رمضان در روستای هرموشی محمدحسین خان تصمیم به گرفتن روزه میگیرد.
صبح هنگام برمیخیرد ویک سحری مفصلی نوش جان میکند بعدازگذشت چندین ساعت تحمل تشنگی وگرسنگی مرتب ازاطرافیان خود میپرسد که اذان گفته است یا نه؟ وآنها هم درجواب میگویند نه!چند ساعتی مانده تا اذان مغرب! این سوالات ادمه پیدامیکندتامحمدحسین خان کلافه شده ودستورمیدهدتابروند به موذن اطلاع بدهند تااذان رابگوید.
موذن میگویید هنوز وقت اذان مغرب نرسیده آنها نزد خان آمده وبه ایشان گفتند
موذن گفته هنوزتا اذان چندساعتی مانده!خان روزه دار باتندی میگوید:
هَ کُرکَ {رو بو مَحسهِ خُو گوتَ}
روحش شاد ویادش گرامی باد
|
|